گفتوگوی ایبنا با جلیل کریمی به بهانه حوادث اخیر در شمال سوریه
نوستالژی بازگشت امپراطوری عثمانی نمادی از سلطه است/ چرا به کردهای سوریه پرداخته نمیشود؟
نویسنده کتاب «نظریه پسااستعماری و کردشناسی» میگوید: از نظر تاریخی هم مرزهای مناقشهبرانگیز فعلی، برآمده از هیچ نوع گفتگو یا در نظرگرفتن خواست دیگریهای فرودست نبوده و اصولاً با مبنای خواستها و منافع دولتهای غربی به وجود آمدهاند.
از دید او بیشتر مطالعات کردشناسی منشعب از گفتمان حاکم بر شرقشناسی است و در بسیاری از آنها لایههای شرقشناسانه هست. اما آیا این نوع تفکیک و تمایز بین غرب و غیرغرب؛ خود بیانگرد نوعی استعمار نوین و تقلیل یک نژاد به سوژهای پژوهشی نخواهد بود؟
به بهانه وقایع اخیر در کردستان سوریه و حمله نظامی ترکیه به این منطقه، این موضوع را با کریمی درمیان گذاشتیم که چرا در تمامی این پژوهشهای کردشناسی؛ کردهای سوریه کمتر از کردهای ایران و عراق و ترکیه مورد توجه بودهاند؟ و آیا تبانی آمریکا و ترکیه و ناتو برای حمله به کردهای سوریه که این روزها شاهدش هستیم را هم میتوان در چارچوب تلاشهای استعماری برای سلطه دانست؟
چرا در اغلب کتابها و پژوهشهایی که به نوعی در دایره کردپژوهی و قومنگاری کردها تعریف میشوند؛ کردهای سوریه کمتر از کردهای ایران و عراق و ترکیه مورد توجه مولف و پژوهشگر بودهاند؟
بخش عمدهای از مطالعات اصلی کوردی قبل از تقسیمات جغرافیایی و سیاسی کنونی انجام گرفته و نویسندگان مربوط نیز توجه چندانی به مرزها نداشتهاند. اما مثلاً در مورد کردستان ایران، از آنجا که ایرانشناسی از جمله دیسپلینهای مورد علاقه شرقشناسان بوده، و نیز به این دلیل تاریخی که کردها بیشترین نسبت را با فرهنگ و سرزمین ایران داشتهاند، به تناسب، به کردهای ایران هم پرداخته شده است. ملیت شرقشناسان هم احتمالاً تأثیر داشته است. مثل اینکه، نویسندگان روس بیشتر به مطالعه درباره ایران و عراق علاقمند بودند. اگر هم منظور مطالعات تحلیلیِ انجام شده از سوی نویسندگان کورد در باب مطالعات کوردشناسی باشد، دلیل آن را میتوان در سطح و ویژگیهای تحصیلی پایینتر در کردستان سوریه جست. از آنجا که مطالعاتی ازین دست نیازمند سطح بالاتری از تحلیل علمی است، به نظر میرسد این شرایط در سه بخش دیگر کردستان بیشتر از سوریه فراهم بوده است. با این حال، در این اواخر مطالعات مرتبط با کردستان سوریه هم افزایش یافته است.
در این نظریه پسااستعماری که شما در کتاب مد نظر داشتهاید، آیا پیشفرض یک کردستان واحد است یا چهار اقلیم مرزی متفاوت که کردها در آن ساکن هستند؟
در تحلیل گفتمان، به ویژه در آن رویکردی که چندان به جهان بیرون از گفتمان تمرکز نمیشود، مرزهای واقعی دیگر معنا ندارد. با اینکه رهیافت کتاب من بیشتر انتقادی بوده، اما با توجه به متون مورد بررسی اصولاً مرزهای جغرافیایی مورد نظر نبوده است. هدف محوری، تحلیل متنها بوده است.
تضادهای ناسیونالیستی کرد و ترک، کرد و عرب و ... در این نظریه پسااستعماری چگونه قابل تبیین و تعریف است؟
ایده بنیادی نظریهها (و نه نظریه) پسااستعماری، واسازی ساختارهای فکری موجود در جهان اندیشه است. (با این تذکر که این نظریهها، در یک جایی، که به پستکلونیالیسم معروف است، میتواند به یک مکتب سیاسی دوفاکتو بدل شود). اما، در مقام تنوری، نظریهای پسااستعماری، نگاهی نقادانه به سلسله مراتب موجود در تفکر و در نهایت در عالم واقع دارد. یکی از ایدهها یا سلسلهمراتب اجتماعی ـ سیاسی مورد نقد، ایده و برنامه ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم، نوعی گزافهگویی است؛ زیرا آن چیزی نیست که ادعا میکند. از منظر کارکردی نیز به دلیل تمرکزگرایی ذاتی، نمیتواند عدالت را در پی داشته باشد. زیرا همواره در پی کاستن تفاوتها به نفع یکسانی و به عبارتی قربانیکردن امر جزیی در آستانه امر کلی است. ناسییونالیسم از این منظر شکل ظاهرفریبی از سلطه است.
جایگاه کردها در ساختهای سیاسی دولت ـ ملتی منطقه و روند تاریخی شکلگیری ساختهای سیاسی کردی پیش از تشکیل دولت ـ ملتها در منطقه و بعد از مرزبندیهای مشخص امروزی دستخوش چه تغیراتی بوده که به امروز و ماجرایی مثل ترکیه و سوریه رسیده است؟
این پرسش، موضوع کتاب نبوده است. اما به هر حال، ادراک اجتماعی و سیاسی تا قبل از دوره روشنگری بر ایده ملیگرایی استوار نبوده است. ناسیونالیسم عمدتاً بعد از انقلاب فرانسه به تدریج رایج شد. به همین ترتیب در جوامع مورد نظر شما هم ایدههای ناسیونالیستی وجود نداشت. در وجه انضمامی هم، در بیشتر این سرزمینهایی که کردها در آن زندگی میکردند، صورت اصلی حکمرانی، خودگرانی بوده است. برای مثال تا قبل سلطنت قاجار، در کردستان و کرمانشاه، حکمرانی در دست خاندانهای کرد بوده است. در سایر کشورها هم به همین ترتیب. این نظام به نوعی فدراتیو، با ظهور نظام تمرکزگرای آتاتورکی و رضاشاهی و بعدها نظامهای بعثی در عراق و سوریه، جای خود را به نظام متمرکز حکمرانی داد و تراژدی آغاز شد. از نظر تاریخی هم مرزهای مناقشهبرانگیز فعلی، برآمده از هیچ نوع گفتگو یا در نظرگرفتن خواست دیگریهای فرودست نبوده و اصولاً با مبنای خواستها و منافع دولتهای غربی به وجود آمدهاند.
آیا همبن تبانی آمریکا و ترکیه و ناتو برای حمله به کردهای سوریه که این روزها شاهدش هستیم را هم میتوان در چارچوب تلاشهای استعماری برای سلطه دانست؟
استعمار، طبق ایدههای نظریه پسااستعماری، به پایان نرسیده است. میل به سلطه به شیوهها و حیلههای مکارانهتر و خوشآب و رنگتر متوسل شده است. این میل را در امریکا، ایدههای نئولیبرال کسانی مثل ترامپ و بیشتر حکمرانان آن کشور پیش میبرد. در ترکیه، این نیروی پیشران، وجوه دینی و ناسیونالیستی بیشتری دارد. نوستالژی بازگشت امپراطوری عثمانی و آرمان ترکیهای واحد در مقام کلیتی بدون هر گونه ترکخوردگی و عنصر مزاحم، از جمله این خواستهاست.
اساسا همین مفهوم کردپژوهی خودش نمودی از جریان پسااستعماری و تقلیل کرد بودن و پیشنیه تاریخی که پشت سر دارد به یک سوژه پژوهشی و زیباییشناسی نیست؟
مفاهیم عمومی و آکادمیکِ موجود به نحوی از انحا اجزا یا اشکالی از سلطه با خود دارند. از سوی دیگر هیچ تحلیل نمیتواند تمامی مفاهیم و واژگان خود را از نو بیافریند. راه حل این مشکل استفاده خودآگاهانه از مفاهیم، آشناییزدایی از آنها و در نهایت خلق مفاهیم و اصطلاحات جدیدی است که دست کم در زمان خلقشدن، به نظر بری از سلطه هستند. مفهوم «کردشناسی» در عنوان کتاب، به این دلیل آمده است که شرقشناسان آن را به کاربرده بودند. به عبارتی معنای عنوان کتاب این است که نظریه استعماری چگونه پژوهشهایی تحت عنوان «کردشناسی» را تحلیل خواهد کرد.
محتوای تحلیلهای کتاب بیانگر رویکرد انتقادی به مفاهیم و مطالب ازین دست است. اما خارج از بحث کتاب، عنوان کردشناسی میتواند شکلی از نگاه پوژیتیویستی به ابژه به خود بگیرد که مذموم و مورد انتقاد است. همچنانکه مثلا در حوزه جامعهشناسی اصلاحات کلاسیک جامعهشناسی فرهنگی، جامعه شناسی دین و علم، جای خود را به مطالعات فرهنگی، مطالعات دین و مطالعات علم داده است. این بازاندیشی در حوزه مطالعات کوردی هم باید صورت بگیرد. اما اگر این تغییر در مفاهیم و واژگان خودآگاه صورت نگیرد، همچنان خطاهای تحلیلی مانند زیباییشناسانهکردن امور پیش خواهد آمد. زیباییشناسانه کردن موضوعات مرتبط با کردها در پژوهشهای شرقشناسان بسیار جدی بوده و در فیلمها و سریال و تحلیلهای فرهنگی فعلی نیز، ویژگی غالب بازنمایی کردها بوده است. از قضا، طرح جلد کتاب، به نحوی به این عیب مبتلاست.
نظر شما